دهه ثنا گلی
دیگه ده روز گذسته بود باید برای ده میبردمت حموم چون خیلی جوجوی کوچولویی بودی ترسیدم ببرمت حموم برای همین مامانی تورو برد حموم منم شب کلی کار داشتم برای اینکه مهمون دعوت کرده بودیم البته مهمونهای خودمونی بودن چون تو محرم بود جشن نگرفتیم فقط شام دادیم.مهمونامونم عمو رسول و عمو جلیل و عمه طوبی اعظم بودند همه کلی ذوق داشتن که تو رو بغل کنن همش رو دست اینو اون بودی منم دلهره داشتم که نکنه بیفتی؟ تازه از حموم اومده بودی بیرون مثل هلو قرمز شدی؟ ...
نویسنده :
مامان مینا
9:29