ثنا جونیثنا جونی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

ثنا کوچولو عشق مامان

دهه ثنا گلی

دیگه ده روز گذسته بود باید برای ده میبردمت حموم چون خیلی جوجوی کوچولویی بودی ترسیدم ببرمت حموم برای همین مامانی تورو برد حموم منم شب کلی کار داشتم برای اینکه مهمون دعوت کرده بودیم البته مهمونهای خودمونی بودن چون تو محرم بود جشن نگرفتیم فقط شام دادیم.مهمونامونم عمو رسول و عمو جلیل و عمه طوبی اعظم بودند همه کلی ذوق داشتن که تو رو بغل کنن همش رو دست اینو اون بودی منم دلهره داشتم که نکنه بیفتی؟ تازه از حموم اومده بودی بیرون  مثل هلو قرمز شدی؟ ...
9 مهر 1391

حس با تو بودن...

عزیز دلم ثنا جونم وقتی تو شکم مامانی بودی حس خیلی خوبی داشتم مثل کسی که تا حالا نمیدیده بعد خدا بهش بینایی میده همه جارو زیبا میبینه تو برام همون حس بودی همش فکر میکردم که وقتی به دنیا بیایی چه شکلی هستی یا وقتی بغلت میکنم چه حسی دارم برام مثل رویا بود چون تا به حال تجربه نکرده بودم . من سختی زیادی ماه آخر کشیدم چون هم دانشگاه میرفتم هم سر کار ولی وقتی به دنیا اومدی  و خدا تورو به من داد من تمام خستگیم در رفت همون شب که به دنیا اومدی تا صبح تو بغلم بودی من اصلا تا صبح نخوابیدم چون یک عروسک سفید و ناز بغلم بود همون شب مامانی پیشمون موند . من از پست پنجره به عشق به مادربودن و اف...
9 مهر 1391